ابومسلم خراسانى
عبدالرحمن بن مسلم معروف به ابومسلم خراسانی و مشهور به صاحب الدعوة، یکی از بزرگترین سرداران عباسی در ابتدای خلافت آنها و از ارکان اصلی قدرت یافتن آنها محسوب می شود.
حرکات ابومسلم
وى در حدود سال صد و بيست و هفت در عهد حكومت مروان حمار آخرين خليفه مروانى به انگيزه خوانخواهى آل محمد صلی الله علیه و آله از بنىاميه و بنى مروان كه مواليان اين خاندان از شهادت امام حسين علیهالسلام و زيد بن على و ديگر امامزادگان بدست آن ظالمان دلى پرخون داشتند و مخصوصاً شيعيان خراسان كه از كثرت بسزائى برخوردار بودند و از سوئى حكومت بنىمروان رو به ضعف همى رفت و در اكثر بلاد اسلامى عليه آنها شورشهائى بپا شده بود شرايط را براى قيام مساعد ديد و وى كه گويند در آن روز نوزده يا بيست ساله ولى شجاع و باشهامت بوده در مرو با جمعى از سران شيعه آنجا انجمن نموده و بر قيام عليه بنىمروان و تأسيس حكومت آل محمد صلی الله علیه و آله تصميم گرفتند و مدار سخن آنها همواره آل محمد صلی الله علیه و آله و رضاى آل محمد صلی الل علیه و آله بود و در آن سال به اتفاق جمعى از همفكران خود عازم حج شد و در آنجا ابراهيم بن محمد بن على بن عبدالله عباس را ملاقات نمودند و آنها او را شايسته زعامت ديده و او را به رهبرى انقلاب نصب نمودند و هنگامى كه به مرو بازگشتند چون نصر بن سيار والى خراسان با خديع كرمانى درگير جنگ بود.
ابومسلم زمينه را فراهم ديد كه علنى مردم را به قيام دعوت كند و به تفصيلى كه در تواريخ آمده بر نصر پيروز آمد و ولايت خراسان، او را مسلم شد و ظرف سه يا چهار سال اكثر مناطق ايران و عراق را به تصرف درآورد و ابوسلمه خلال را به جاى خود در كوفه نصب نمود و در خلال اين مدت مروان حمار از داعيه قيام ابراهيم خبردار شد او را دستگير و به شام احضار و در آنجا او را به قتل رساند.
و ابراهيم هنگامى كه دستگير شد برادرش عبدالله بن محمد را كه به سفاح شهرت داشت وليعهد خود كرد و سفاح محض شنيدن فتح عراق به اتفاق برادرش ابوجعفر منصور و جمعى از خويشان خود را به كوفه رساند و ابوسلمه آنها را در جائى پنهان داشت چه او را داعيه اين بود كه يكى از فرزندان على علیهالسلام را به زعامت مسلمين نصب كند ولذا در ضمن مدت اختفاء آنها وى سه نامه به مدينه فرستاد: يكى را به خدمت امام صادق علیهالسلام و يكى را جهت عبدالله بن حسن و سوم را جهت عمر بن على بن الحسين و قاصد را گفت: اول به خدمت امام صادق علیهالسلام رود و اگر او پذيرفت، آن دو نامه را پاره كند وگرنه به نزد آنها رود.
وى چون نامه را به امام داد حضرت پيش از اين كه نامه را بخواند، آن را در آتش افكند و چون ياران آن حضرت سبب پرسيدند، فرمود: اينها كه هنوز كارشان به انجام نرسيده سخن ما را نمىشنوند و در اطاعت ما نيستند چه رسد كه كار بر آنها مسلم شود و وجوه ديگر را نيز فرموده كه در روايات آمده است.
آن دو نيز به تبع حضرت نامهها را جواب نداده و دعوت را رد كردند ولى پيش از بازگشت قاصد خراسانيان از مخفيگاه سفاح و همراهان باخبر شدند و به نزد آنها رفته با سفاح بيعت نمودند و ابوسلمه خود نيز به ضرورت از آنها متابعت نمود. سفاح به مسجد جامع آمد و سخنرانى كرد و بالاخره كار بر او مسلم شد و بلافاصله عبدالله بن على را به جنگ مروان به شام فرستاد و بر او پيروز شد و مروان فرار كرد و پس از چندى بر او نيز دست يافت و او را بكشت و سرش را به نزد سفاح فرستاد.
اين ببود تا سال صد و سى و شش. ابومسلم از خراسان عازم حج شد و با شكوه فراوان وارد كوفه و مورد استقبال خليفه قرار گرفت ولى برخلاف انتظار ابومسلم كه خود داعيه امارت حج را داشت وى برادرش ابوجعفر منصور را امير حج كرد و پيش از بازگشت از حج سفاح بمرد و چون خبر مرگ او به گوش عبدالله بن على رسيد داعيه استقلال نمود و مردم شام را به بيعت خود خواند و ابوجعفر منصور كه جانشين برادر بود، لازم ديد ابومسلم را به جنگ عبدالله فرستد وى اجابت نمود و به شام رفت و ظرف مدت پنج ماه جنگ بر او پيروز گشت.
جایگاه ابومسلم
ابومسلم در میان اعراب نیز همراهان و یاران بسیاری داشت. اینان هنگام بیعت، ابومسلم سوگند می خوردند که در پیروی از کتاب خدا و سنت پیامبر و در فرمانبرداری از شخصی ناشناس که از خاندان پیامبر است، استوار باشند و در پیروی از فرماندهان خویش اندیشه و درنگ را جایز نشمارند. اگر بر دشمن غلبه کنند جز به دستور اسلام و فرماندهان خویش دشمن را به هلاکت نرسانند.
ابومسلم به ائمه اطهار عقیده ای نداشت اما برای بهره گیری از نفوذ و وجه سیاسی و معنوی آنان تا آنجا پیش رفت که نامه ای به امام صادق علیه السلام نوشت به این مضمون که: "من مردم را به دوستی اهل بیت دعوت می کنم، اگر مایل هستید، کسی برای خلافت بهتر از شما نیست". امام در پاسخ نوشت: نه تو از یاران منی و نه زمانه، زمانه ماست.
قتل ابومسلم
در این هنگام حوادثی رخ داد که منصور را بر قتل ابومسلم مصممتر از قبل ساخت. او هدایا و تهنیت های زیادی برای ابومسلم فرستاد و دعوت کرد تا نزد او برود. ابومسلم با این که بیمناک بود، سرانجام پیش او رفت.
منصور از قبل به چند تن از سپاهیانش دستور داده بود که در جایی پنهان شوند و هر وقت علامت داد بیرون آمده و ابومسلم را بکشند. منصور چون شروع به سخن گفتن با او کرد با خشم از جنایات او سخن گفت که چه بسیار مردمان را بی جهت کشته ای.
ابومسلم متغیر شده گفت: با کسی مثل من پس از آن همه کوشش این گونه نباید سخن بگویند. تمام جنایاتی که انجام دادم، به منظور استحکام پایه های حکومت شما بود.
منصور گفته او را رد کرد و گفت: اینها همه از اقبال مردم به ما بود و تو در اندیشه سوءاستفاده بوده ای. سپس به سپاهیانش علامت داد.
ابومسلم گفت: مرا نکش که در برابر دشمنانت مدافع خوبی برای تو خواهم بود. منصور گفت: کسی از تو دشمنتر نیست و دستور داد تا او را به قتل رسانیدند. این حادثه در شعبان 137 هجری صورت گرفت.
ابومسلم در دوران قدرت خود حتی یاران دیرین خود را نیز کشت، چنانکه ابوسلمه خلال همکار و دوست خود را نیز که به وزیر آل محمد ملقب شده بود و در پیروزی عباسیان سهم بزرگی داشت، به قتل رسانید.
منابع
- سید مصطفی حسینی دشتکی، معارف و معاریف.
- ابومسلم خراسانی، الکامل فی التاریخ، ج5، ص348و476، طبیعة الدعوة العباسیه، ص245، ملل و نحل، ج1، ص154، لغت نامه دهخدا، وفیات الاعیان، ج3، ص196، در دسترس در دانشنامه رشد، بازیابی: 6 اردیبهشت 1393.
- پژوهشکده باقرالعلوم، ابومسلم خراسانی، دانشنامه پژوهه، بازیابی: 6 اردیبهشت 1393.